رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

رادین عشق زندگی

روزی دیگر در موسسه....8/28

رادینی جونم امروز دوباره رفتی خانه کودک اینده ساز...خاله سحر براتون اهنگ گذشت نانای کردین... کاردستی درست کردین... بازی کردین... ورزش کردین... براتون قصه خوند....کلی خوش گذروندید... (ولی نمیشه تو موسسه ازتون عکس بگیریم چون مامانا بدون روسری ان اجازه نداریم ولی امروز بیرونموسسه ازت عکس گرفتم خود موسسه بعدا عکسایی که میگیره رو میده بهمون منم اون موقع میذارم تو وبلاگت) اینم محوطه موسسه اینم که دستته امروز با کمک مامانی درست کردین اینم عکسش از نزدیک...یه توضیح هم باید بدم امروزکه خاله سحر این چوب عروسک بهت داد تو فوری کردی تو دهنت و دهنت باز کردی میخواستی بگی اقای دکتر اینجوری منو معاینه میکنه رادینیس و مامان جون رادینی...
28 آبان 1391

عکسهای جدید

برم سراغ اسباب بازیام... جدیدا عروسکتو میذاری روپات و پات تکون میدی و عروسکتو پیش پیش میکنی.... جدیدا یه علاقه دیگه ای هم پیدا کردی اینه که کیف برداری و با خودت بکشی این ور اونور (البته کیفای اندازه خودت برمیداری)(پی نوشت:البته عکست خوب نشده)   یه سری عکس هم تو ادامه مطلب از دست ندیشون...     هی بند کیف میکردی تو گردنت و در میوردی شده بود برات سرگرمی... رادین خان در حال نوشیدن چایی خاله فائضه که اومد رفتی سراغ کیف لوازم ارایشش و ماتیک خاله جونو برداشتی و انگشتتو تا ته کردی تو ماتیک... همون انگشت ماتیکی رو زدی به صورتت... مامان ازیتا اومد ازت ماتیک بگیره تو تو مشتت قا...
26 آبان 1391

یه شعر قشنگ از یه عموی خوب و مهربون

دوستای گلم این شعر زیرو یکی از عموهای مهربونم به اسم عمو سعید برام نوشت خیلی شعر قشنگیه گفتم شما هم از این شهر بهره ببرین  اینم ادرس وبلاگ عمو جونم....(یک عمر گذر از تنهایی) http://www.daftaredeltangiham.blogfa.com/ دستشو میگیرم به اوج لذت زندگی پی میبرم زنده به زنده بودن یه نفر چقدر زیبایه راه میره.زیباترین قدمهای دنیا رو تجربه میکنه ازش میپرسم عمو سعید رو چندتا دوست داری باهمون لح کودکانه میگه یکی با خودم فکر میکنم یکی تو دنیای اون چقدر ارزش داره و تو دنای ما ادم بزرگها چقدر دنیای ما پر از چرتکه های مختلف و حساب و اعداد و ارقام اما دنیا کودکانه اون همون یه دونه ست نه بیشتر همه چیز برای اون یکیه تکه مثل مادر.مثل...
25 آبان 1391

اولین نقاشی

رادینی جونم یه موسسه ای هست به نام خانه کودک اینده ساز که شما 2 روز در هفته برای 1 ساعت میری اینجا تا اماده بشی برای مهد کودک رفتن....اونجا یه نقاشی کشیدی ...اونجا چون خاله های دیگه بدون مانتو روسری ان نمیشه عکس گرفت...اونجا به جای اینکه رنگارو رو کاغذ بکشی هر میخواستی بخوری... ...
21 آبان 1391

شیطون خان

رادین جونم دیگه کامل راه افتادی و کلی هم شیطون شدی همش باید دنبالت باشیم که به چیزی دست نزنی شیطونی نکنی....
19 آبان 1391

کارای جدید

رادینی جونم وقتی ازت  میپرسیم رادین هست؟؟؟؟میگی هس.... الانم دیگه خودت بدون کمک راه میری و هی  از این ور به اون ور میری...حسابی داری شیطون میشی نازنینم... اینم دوتا دونه عکس از خنده قشنگت امیدوارم همیشه لبت خندون باشه ...
15 آبان 1391

1 سالگی و 2 ماهگی (مهمونی)

فکر کنم پشت خط با شما کار دارن تلفن خودمه نمیدمش به کسی... بله؟؟؟ کسی منو صدا کرد؟؟؟؟؟ (اینجا هی سرک میکشیدی ببینی بیرون از اتاقت چه خبره خیلی فضول شدیا کوچولو ناز نازی) بذار ببینم کی بهم اس ام اس داده   یه سری عکس دیگم تو ادامه مطلب.... فدای خنده شما بشم من بذار نی نی رو بخوابونم میام خودمم میخوابم حاا خودم برم لالا(البته نخوابیدی) ...
4 آبان 1391